زندگی معنوی ـ جلسه چهلم ـ مورخ 6/ 10/ 1394
در جلسه گذشته درباره «کوچک شمردن توبه خویش» و «عذرخواهی از مردم» به عنوان اصل دوم و سوم توبه، سخن گفتیم. دانستیم توبه، ذو مراتب است، بنابراین، اگر حق توبه ادا شود، عظیم میباشد ولی در واقع، معلوم نیست که من حق توبه را ادا کرده باشم، باید آن را کوچک بدانم. همچنین بیان شد که عذرخواهی از مردم، عمومیت ندارد و نسبت به همه مردم نیست بلکه نسبت به کسانی است که در حق آنان اجحاف و ظلمی از سوی ما صورت گرفته باشد. تاکید میکنیم تا تمامی حقوق دیگران که گردن ماست ادا نشود از قرب الهی خبری نیست. و اما ادامه بحث:
وَ سَرَائِرُ حَقِیقَةِ التَّوْبَةِ ثَلَاثَةُ أَشْیَاءَ : تَمْیِیزُ التَّقِیَّةُ مِنَ الْعِزَّةِ، وَ نِسْیَانُ الْجِنَایَةِ، وَ التَّوْبَةُ مِنِ التَّوْبَةِ أَبَداً.[1]
باطنهای حقیقت توبه، عبارتند از:
1. جداسازی پارسایی (تقوا) از خودخواهی و خودپسندی
2. فراموش کردن کلی جنایت (گناه)
3. تائب شدن از توبههای پیشین به صورت مستمر
از آنجا که باطن در عرفان مورد توجه است، مقداری درباره «باطن» سخن میگوییم. باطن در مقابل ظاهر است. از جناب مبدأ عالی، سه امر تنزل میکند: جهان، قرآن و انسان.
مراتب جهان از نگاه فلسفه، عرفان و قرآن
در مباحث فلسفی اثبات شده است که جهان دارای مراتب ودرجات سهگانه است: عالم عقل، عالم خیال و عالم طبیعت.
از نظر عرفا نیز «عالم کون» دارای سه درجه است: عالم جبروت، عالم ملکوت و عالم ناسوت.
در قرآن هم برای عالَم، سه درجه بیان شده است: عالم قیامت، عالم برزخ و عالم دنیا.
بنابراین، هر سه قائلند که جهان دارای مراتب است هرچند اصطلاحات جداگانهای برای آن مراتب، وضع نمودهاند. پس در اصل معنا باهم مشترکند.
احکام جهان
1. دنیا نازله آخرت (مجموع برزخ و قیامت) است؛ زیرا، طبق معنای تنزل و نزول، اولین تعین فیض نازل از سوی خدا، به شکل قیامت، تعین دوم آن به شکل برزخ و تعین سوم آن به شکل دنیاست.
2. آخرت، فوق دنیا و محیط بر آن است؛ زیرا بر مبنای حکم اول، برزخ، فوق و محیط بر دنیا و قیامت، فوق و محیط بر برزخ میباشد. پس آخرت که مجموع برزخ و قیامت است، فوق و محیط بر دنیاست. قرآن در این باره میفرماید:
وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرین؛[2] و بىتردید جهنَّم بر کافران احاطه دارد.
«محیط» اسم فاعل است و دلالت بر حال میکند. یعنی جهنّم هم اینک بر کافرین محیط است. ثانیاً وقتی جهنم هم اینک بر کافران محیط میباشد پس بهشت نیز هم اینک محیط بر نیکوکاران و متقیّن است. جمع میان جهنّم و بهشت، میشود قیامت، و جمع میان کافران و متّقین میشود ناس. در نتیجه قیامت، فوق دنیا و محیط بر آن است.
3. آخرت، قبل از دنیا، وجود داشته است.
4. آخرت، هماینک حاضر و پابرجاست؛ زیرا، محیط باید در زمان حضور محاط، حاضر باشد و دنیا الان حاضر و پابرجاست.
چند نکته مهم:
نکته اول:هر موجودی که به دنیا میآید، بطور همزمان در سه جهان، زاده میشود و حاضر است. این سه بعد نیز با همدیگر پیش میرود.
نکته دوم:هر اتفاقی که در دنیا رخ دهد در دو عالم دیگر هم رخ خواهد داد. افعال ارادی انسان در دنیا نیز همزمان در دو عالم دیگر موجود میشود البته با تعینهای متناسب با همان عالم. بنابراین، اعمال انسان همواره جاوید و ماندگار خواهد ماند، در دنیا به گونهای، در برزخ به گونهای دیگر و در قیامت به دو شکل نوری یا ناری.
نکته سوم:مرگ، یعنی انفکاک میان یک بُعد از بُعد دیگر.
نکته چهارم:قیامت، از دل همین دنیا آغاز میشود. یعنی تک تک انسانها که زندهاند هماینک در قیامت خود جاری هستند و بُعد اصیل اعمال آنان، در قیامت درحال تضاعف و یا ابطال است.
نکته پنجم:انسان، اهل هر عالم باشد، اخبار همان عالم را میداند مانند حارثه از اصحاب رسول خدا (ص) که در پاسخ به حضرت عرض کرد: «گویا اهلبهشت را می نگرم که در نعمت می خرامند و بر کرسی ها تکیه زده، یکدیگر را معرفی می کنند و گویا اهل دوزخ را می بینمکه در آنجا معذبند و به فریادرسی می طلبند و گویا اکنون آهنگ زبانه کشیدن آتش دوزخ در گوشم طنین انداز است.»[3] پس مهم است که اهل کدام عالم باشیم. هر چند که غالب انسانها فقط به عالم دنیا علم دارند زیرا اهل دنیا هستند فقط:
وَ لَکِنَّ أَکْثرََ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ*یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الحَْیَوةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ عَنِ الاَْخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ؛[4] ولى بیشتر مردم نمىدانند.* از زندگى دنیا، ظاهرى را مىشناسند، و حال آنکه از آخرت غافلند.
طبق این آیه، علم نیز از نظر قرآن دارای درجات است؛ علم ظاهری، که به دنیا تعلق میگیرد، و علم واقعی که به آخرت تعلق دارد.
مراتب قرآن
روایات باطن درباره قرآن بیان میکند قرآن هم مانند جهان، دارای ظاهر و باطن است. برخی هفت و برخی تا هفتاد بطن برای قرآن گفتهاند. اگر قرآن از مبدأ نازل شده است، پس ابتدا بواطن قرآن، تعین یافته و در نهایت، ظواهر آن به دست ما رسیده است. بنابراین، عمق قرآن یعنی رفتن به بالا، یعنی اقْرَأْ وَ ارْقَهْ فَکُلَّمَا قَرَأَ آیَةً صَعِدَ دَرَجَةً.[5]
یکی از آیاتی که بر ظاهر و باطن داشتن قرآن، دلالت دارد عبارتست از:
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها؛[6] آیا به آیات قرآن نمىاندیشند؟ یا [مگر] بر دلهایشان قفلهایى نهاده شده است؟
نکات مربوط به آیه:
نکته اول:با قفل قلب، امکان تدبر در آیات وجود ندارد. توضیح این که «أم» دلالت دارد بر یکی از طرفین به نحو علی البدل. یعنی یا این یا آن. پس یا تدبر، یا قفل. درنتیجه نمیتوان گفت هم تدبر هم قفل، و نیز نمیتوان گفت نه تدبر و نه قفل؛ زیرا به لحاظ منطقی رابطه بین دو چیز از این سه حال، خارج نیست واین سه قسیم همدیگر هستند.
نکته دوم:«تدبر» از «دبر» است به معنای پشت. پس تدبر در آیات قرآن یعنی توجه به پشت، باطن و عمق قرآن.
نکته سوم:کسی که بخواهد در قرآن تدبر کند باید مجهز باشد مانند غواصی که میخواهد در عمق اقیانوس وارد شود.
نکته چهارم:قلب، دو نوع است: قلب بسته و قلب گشوده. قلب گشوده قلبی است که نسبت به حقیقت، باز است و به راحتی، آن را میپذیرد هرچند به ضرر او باشد. قلب بسته نیز قلبی است که نسبت به حقیقت، بسته و مقفول است و آن را نمیپذیرد مگر آن که به نفع او باشد. بنابراین، قلب مقفول، قلبی سرشار از باطل، توهمات و خرافات میباشد، و برعکس، قلب مفتوح، قلبی حقانی، ربانی و سلیم است. سلامت روان یعنی برخوردار بودن از قلب سلیم.
نکته پنجم:تدبر در قرآن، نیازمند قلب سلیم است. پس اگر کسی بخواهد به عمق آیات نفوذ کند باید قبل از آن، به عمق خودش نفوذ کند. یعنی قفل قلبش را بگشاید.
خلاصه این که هم انسان، هم جهان و هم قرآن، دو بُعد دارند؛ بعد ظاهری و بعد باطنی. ظواهر به هم متصل و بواطن به هم مرتبط.
[1]. انصاری، منازل السائرین، ص38. [2]. توبه/49؛ عنکبوت/54.. [3]کلینی، الکافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، ج 3، ص 89.
[4]. روم/ 6 و 7. [5]. کلینی، الکافی، ج2، ص603. [6].محمد/24.